دلم به چیزای الکی خوشه...

دلم به چیزای الکی خوشه...

برای ثبت لحظات خوش زندگیم...فقط همین
دلم به چیزای الکی خوشه...

دلم به چیزای الکی خوشه...

برای ثبت لحظات خوش زندگیم...فقط همین

شما چطور؟؟؟

                                                                         

آقا ما که از دست این جونمون به لبمون رسیده بود و حسابی شاکی بودیمفلانی بیا سرپرستی...انجمن فلان جلسه داره...بفرمایید برای صرف شام...کلاس آموزشی فلان در فلان جا تشکیل شده...خانوما برین کلاس...خانوما صبح شده...خانوما به ظهر نزدیک میشیم...خانوما شب شد...

خلاصه دیدیم اینطوری نمیشه کلا آسایش ازمون سلب شده، دهقان فداکار شدم و رفتم بالا قشششششنگ  چسب پیچش کردمحالا نه که صدا نمیادهاااامیاد ولی خییییلی ضعیییف.دیگه میتونیم بی سروصدا به خواب و استراحت و درس خوندمون برسیموالاااا

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم بانو 9 اسفند 1394 ساعت 07:58 http://rozhan313.blogsky.com

تربیت معلمین ؟

بله

deniz 26 آبان 1394 ساعت 14:15

این پستو خوندم یاد ترم یک خودمون افتادم...یه سرپرست داشتیم به هیچ صراطی مستقیم نبود...صبحا صدای اذانو میذاشت تو ولوم آخر...تصور کنین لوکیشن بلندگو هم درست روبروی اتاق مااااا...خلاصه تو یه عملیات مشترک تو همون ترم اول گربه رو دم حجله کشتیم...ولی روش ما یه کم مهندسی شده بودااااا...سیم بلندگو رو از بیخ کندیم

خخخخ مردم از خنده
یادم باشه اگه روش خودمون پاسخ نداد روش شمارو به کار بگیرم

عسل 25 آبان 1394 ساعت 21:43

خخخخخخخخخخخ
اولمیسن قیز طرحت خیلی عالی بود قابل تحسین هستش با این طرحت سبب خیر شدی عشق من اجرت با خدا

خخخخخ مرسی عسلمما اینیم دیگه

مهسا 25 آبان 1394 ساعت 20:57 http://nursing.blogsky.com

خدا خیرت بده پس

خدا رو شکر من تو این کارا دست به خیرم
ممنون گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد