-
چرا دور شدم از اینجا؟؟؟
16 آبان 1398 13:22
سلاااام. سلام به همه ی دوستانی که دیگه وبلاگاشون بسته شده... سلام به همه ی اونایی که یه روزی اینجا جایی برای دردو دل کردن بود براشون و الان نیستن... وای چقدر همه چی عوض شده.. بعد از مدت هااا بعد از اینهمه روزای خوب و گاهی وقتا بدی که گذشت یهووو دلم واسه وبلاگم تنگ شد ..اومدم بخونم ببینم چیا توش بود چه روزایی رو...
-
چند روز پیش تولدم بود....
17 دی 1395 12:52
سلام.... خدارو شکر میکنم که سعی من و دوستانم برای خوشگذرانی روز بروز بیشتر نتیجه میده تا این ترم های باقی مانده رو هم بهتر بگذرونیم و خاطره بسازیم دیگه داریم با دانشگاه جدید کنار میایم ولی جا ی دوستانی که موندن دانشگاه قبلی واقعا خالیه چند روزی بود که برف خیییلی قشنگی می بارید و برای من و عاشقان برف روز های قشنگی رو...
-
روز دانشجو...
17 آذر 1395 00:39
با سلام و ضمن تبریکات فراوان خدمت تمامی دانشجویان باید بگم که این روز واقعا روز خوبی بود و یه جوری میشه گفت روز وفور نعمت در دانشگاه.. از همایش گرفته تا بسته های حاوی پذیرایی و ناهار مفصل.....تازه امروز برفم بارید کلی کیف کردیم فقط خسته ام و برای فردا تدریس فارسی دارم واسه همین نمیتونم ادامه بدم عکس هارو میذارم تا این...
-
احوال این روز هام...
15 آذر 1395 22:33
واااای هنوز به روش استاد های اینجا عاد ت نکردم چقدرررررررر کار عملی آخه؟ نه اینکه تنبل و مخالف کار و درس باشم هااااا ولی انجام دادن کارهایی که میدونم به دردم نمیخوره برام سخته مخصوصا اینکه از این ترم کارورزی میرم و به عینه میبینم که خیلی از این کارا بی فایده اس معلم شدم فقط محیط واقعی می خواد و بس ولی خوب من با همه ی...
-
ترم چهار یه جور دیگه شرو شد...
10 آذر 1395 11:36
دکتر وین دایر میگوید:دنیا مانند پژواک اعمال و خواسته های ماست . اگر به جهان بگویی :"سهم منو بده ..." دنیا مانند پژواکی که از کوه بر می گردد ، به تو خواهد گفت :"سهم منو بده ..." و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب میشوی . اما اگر به دنیا بگویی :"چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."دنیا هم به...
-
گاه نوشت 3...
16 شهریور 1395 23:23
سلاااااااااام . دوستان گلم جاتون خالی شهریور ماه رو کلا گشتیم و صفا سیتی. اصلا دوست ندارم تعطیلات تموم شه وااااقعا این روزا برام تا حدودی عالی سپری میشه . خیییلی از خاطره های خنده دارمو دوست دارم بنویسم ولی عادت به نوشتن تو این محیط رو ندارم و یه جوری دیگه با عکس گذاشتن راحت ترم ولی تو دفتر خاطراتم همشو مینویسم...
-
گاه نوشت 2
27 مرداد 1395 15:00
چه زیبا گفت سهراب: زندگی با همه ی وسعت خویش حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست اضطراب و هوس و دیدن و نا دیدن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی جنبش و جاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشا گه آغاز حیات تا به جایی که خدا می داند.... زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از عطر لطیف یادمان باشد اگر گل...
-
گاه نوشت1...
4 مرداد 1395 19:20
بخشی از کتاب "میخوام آدم حسابی باشم "از خانم نیکیتا جامعه شناس سوییسی : ثانیه به ثانیه عمر را با لذت سپری کن. در هر کار و هر حال کار ،تفریح ، رانندگی ، آموختن ، مطالعه، آشپزی ، نظافت ، خوردن و آشامیدن ، عشق ورزی ، حرف زدن ، سکوت و تفکر ، رابطه ، نیایش و ... زندگی فقط در رسیدن به هدف خلاصه نشده ما به اشتباه...
-
یه روز خوب...
18 تیر 1395 22:10
دوستان امروز رفته بودیم باغمون نزدیکای غروب بود که خورشید به قدررررری خوشگل پشت ابرا قایم شده بود که عاچقش شدم اصلا ،واس همینم زودی عکسشو انداختم و اصلا حیفم اومد این عکسو تو وبلاگم به یادگار نذارم کلا روز خوبی بود.تعطیلاتو عشقه بازم از همه ی دوستان عزیز که همچنان وبلاگ رو دنبال میکنید بی نهایت تشکرررر میکنم
-
الوعده وفا...
10 تیر 1395 00:24
سلام عزیزان. در نظر داشتم نمره هام خوب شه این ترم تا در پایان خاطراتش نمره هامم بذارم دیگه کامل کامل شه(البته در جواب کامنت آقا مهدی هم گفته بودم میذارم) حالا نه اینکه ترم های قبل بد میشد هااااا نههههه حقیقت امر اینکه اینجانب در ترم های قبل هنوز حال و هوای دبیرستان در سر داشته و درس میخوندم امسااااال قششششششنگ دانشجو...
-
سه ترم گذشت...
2 تیر 1395 14:13
بعله به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است... چقدر زود میگذره روزای زندگیمون ...امتحانای ترم سه هم تموم شد و برگشتیم .این ترمم خیلی خوب بود و خیلی چیزا برام تجربه شد. خوبی وبلاگم به اینه که وقتی پست هامو مرور میکنم کل ترم برام مرور میشه . در جواب دو سه نفر از دوستان هم که راجب اینیستا سوال کرده بودن باید بگم که...
-
اندر احوالات ماه رمضون...
21 خرداد 1395 23:19
سلاااام بردوستان عزیز. نماز و روزتون قبول حق ان شاالله ماه رمضون و امتحانات این ترم ادغام شده وااای ولی خیلی جالبه کلا خوابگاهمون یه حال و هوای دیگه داره خخخخ شبا هیی میخوریم و درس میخونیم بعد ساعت 5 صبح هم میخوابیم خلاصه یه جورخاصی کنار میایم ولی جالبه شدید واما بریم سراغ عکسای خوشمزستان... اینم مال امشب که رفته...
-
برگشتم دانشگاه...
16 خرداد 1395 00:52
دیشب تقریبا ساعت 4 ونیم بود که از اتوبوس پیاده شدیم .اون جایی که پیاده میشیم یه خیابونی تقریبا با دانشگامون فاصله داره ولی چون همیشه شب میرسیم سوار تاکسی میشیم بریم دانشگاه.دیشب ولی اصلا هیییچ تاکسی نبود که سوار شیم و مجبور شدیم اونوقت شب با چمدون و کوله وکیف پیاده بریم دانشگاه همیشه از تاریکی و شب تنهایی بیرون بودن...
-
دارم درس میخونم....
9 خرداد 1395 18:40
بععععله بدبختی اینجانب از اونجا شرو میشه که عادت دارم از رو کتاب درس بخونم و این ترم اکثر استادای گرامی زحمت کشیدن و جزوه دادن خلاااصه دو سه روزه حسابی مشغولم تا با جزوه ها آشنا بشم و باهم کنار بیایم اینه احوالاتم تا چند روز دیگه که امتحانام شرو میشه البته در این میان یه چیزایی هم هست که بهم روحیه میده این جانب یک عدد...
-
عیدتون مبارک...
2 خرداد 1395 11:49
شب ها و هر آنچه بت در آن هست،با آمدنش دو نیمه گردد...شعبان که به نیمه اش رسیدست....حیف است که شب تمام ماند... سلااااام هزاران تبریک به شما دوستای عزیزم بابت ماه شعبان و اعیاد شعبانیه و به خصوص نیمه ی شعبان امروز واقعا خوشحالم (خخخ یعنی شد روزی که من خوشحال نباشم؟ ) چند روزی هم میشه که دانشگاه رو تعطیل کردیم اومدیم...
-
اومدم...
16 اردیبهشت 1395 20:58
سلام بر دوستان وبلاگی عزیز یه مدت نبودم نه اینکه نخوام که باشم یه جوری طلسم شده بود هی میخاستم پست بذارم یه کاری پیش میومد میموند عجب ماهیه این اردیبهشت ماه هرروزش بهتر از دیروزش ولادت حضرت علی(ع)، روز معلم و امروزم که عید مبعث خیییلی دلم میخاست تک تک پست بذارم و خاطراتمو ثبت کنم ولی خوب نشد که بشه، ولی عوضش همشو یه...
-
تجربه های آشپزی مون...
30 فروردین 1395 22:32
خوابگاه وقتی غیر قابل تحمل میشه که اجازه آشپزی نداشته باشی ولی خوب ما هم بیکار نمیشیم و انقد به سرپرست اصرار میکنیییییم که بالا خره اجازه میده اونروز به قدرررررری غذای سلف بدمزه بود که به کلم پناه آوردیم تا اینکه مامان یکی از دوستام دلش برامون سوخت و غذا فرستاد ولی خوب دیدیم نمیشه از راه دور برامون هی غذا بفرستن اصلا...
-
روزایی که متفاوت سر میشه...
27 فروردین 1395 13:52
این روزا که همش میگردم و البته تا حدودی هم درگیر کنفرانس و تحقیق شدم ولی خوب بازم خوش میگذره ، منم که عچق کافی شاپ تو این روزای بارونی بهاری واقعا بد نمیگذره بهم این دوستم که باهاش همیشه تو کافی شاپ و کافه قنادی ها هستیم دوست ده ساله امه و یکی از بهترییییین دوستام که عاشقشم و خوشحالم که دانشگاهم باهم شدیم فال قهوه هم...
-
یه روز خاطره انگیز...
20 فروردین 1395 13:45
دیروز خیییلی روز خوبی بود برام دلم نیومد چیزی از این روز خوب تو وبلاگم خاطره نشه از صبح که واسه صبحونه رفتیم بیرون و بعدش پارک و سینما که رفتیم تا عصر گشتیم و گشتیم واقعا لحظه لحظه خاطره شد از اون روزا بود که فقط خندیدم و در نهایت اینکه گوجه سبز رسییییید
-
ترم سه بعد از عید...
16 فروردین 1395 20:33
جدا از اینکه سیزده بدر جمعه بود و از شنبه کلاس ها شروع شد و باز اومدیم دانشگاه ولیییی عاشق محیط دانشگاه و خوابگاهم وقتی بهار باشه قارچ های حیاط خوابگاهم بهار شده رو نمایی کردن واماااااا درخت گردویی که عاشقشم واقعا دلم واسه چهره ی بهاریش تنگ شده ولی هنوز کامل بیدار نشده
-
عیدتون مبارک...
29 اسفند 1394 14:49
سال نو میشود...زمین نفسی دوباره میکشد...برگ ها به رنگ درمیایند.... گل ها لبخند میزنند....و پرنده های خسته برمیگردند و در این رویش سبز دوباره...من ...تو..ما...کجا ایستاده ایم...سهم ما چیست؟...نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟... زمین ،سلامت میکنیم و ابرها درودتان باد و همیشه امیدوار...سال نو مبارک
-
ترقه بازی ...
14 اسفند 1394 23:04
اینم از ترقه بازی مون تو حیاط خوابگاه ،البته اینجانب از مخالفان سرسخت ترقه بازی ام ولی خوب نوع بی خطرش و جهت ایجاد شادی اشکالی نداره به نظرم
-
ما و طبیعت...
14 اسفند 1394 16:15
دیگه بوی بهار که میاد واسه من و امثال من که عاشق طبیعتیم سختمونه بشینیم خوابگاه امروز با دوستام رفتیم بیرون تو دل طبیعت ... اینم از من و دوست عزیزم که خیییلی دوسش دارم و مثل من شدید طبیعت دوسته... اینم جمع دوستای گلم و همیشه پایه... و امااااا امکان نداره بهار ،تابستون،پاییز یا زمستون من بیرون برم و بستنی نخورده برگردم
-
بوی عید میاد...
13 اسفند 1394 15:19
امروز رفته بودیم بیرون خییییلی خوش گذشت . بوی عیدم که میااااد ....همه چی یه حال و هوای دیگه داره هنوزم مثل دوران بچگیم از اومدن عید نوروز شوق زده میشم
-
بازی روزگار...
10 اسفند 1394 22:57
امروز رفته بودیم خانه ی سالمندان... ناراحتم... قصه ی غم انگیزیست .... دیدن مردی که به اندازه کافی برای خودش درآمد کسب کرده ولی .... برای وارث، خودش رو به آب نه ؛ به آتش میزنه ... آخرتی رو به دنیایی میفروشه، آبی رو به آتشی ... همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم!
-
مصرف بهینه...
3 اسفند 1394 19:41
بعععععله دانشجو که باشی بعضی مواقع لازمه که وقتی فقط چند دقیقه تا شرو کلاس مونده و دلت شدییید آب پرتقال میخواد فکرتو به کار بندازی چون یه قانونی هست که میگه اصولا وقتی عجله داری و دنبال یه چیزی میگردی شک نکن پیدا نمیشه. مثل لیوان من که همیشه هست وقتی میخوامش نیس
-
یه دلخوشی دخترونه...
29 بهمن 1394 16:06
این یه کادوی ولنتاینه خودم واسه خودم گرفتم خیییییییلی هم خوشحالم مدیونین اگه فک کنین همین نیم ساعت پیش گرفتمش
-
املت دانشجویی...
23 بهمن 1394 20:58
واااااای امشب خیلی شبی خوبی بود برامون چند روزی بود املت زده بود به سرمون املت دانشجویی بالاخره پس از گرفتن ظرف از سلف و اجازه از سرپرستی و کلی دردسر موفق به پختن املت شدیم . عاااالی بود اینم از مراحل خوردنش... من که لقمه آخرم طعم ماهی تابه میداد دیگه قضاوت با خودتون
-
اومدم با ترم سه...
19 بهمن 1394 15:11
سلاااام ترم سه هم چند روزه شرو شده امروز صبح نشسته بودیم با دوستام صبحونه میخوردیم دوستم میخواست چایی بریزه که اینجوری شد هرکاری هم کردیم درست نشد مجبور شدیم اینجوری استفاده کنیم... فک نکنین دور انداختیم هااااا پارچ آب نداشتیم تصمیم گرفتیم به عنوان پارچ آب ازش استفاده کنیم
-
ترم دو تموم شد...
27 دی 1394 11:39
این ترمم تو یه چشم به هم زدن تموم شد امتحانارم تمومیدیم همانطورکه میدونید این وبلاگ رو برای خاطرات دانشگاهم باز کردم فعلا میرم تا دو سه هفته دیگه با ترم جدید و خاطرات ترم سه بیام جا داره از همه ی شما دوستای عزیزم که منو همراهی کردین و با خنده هام خندیدین تشکر کنم ممنونم از همتون