خوابگاه وقتی غیر قابل تحمل میشه که اجازه آشپزی نداشته باشیولی خوب ما هم بیکار نمیشیم و انقد به سرپرست اصرار میکنیییییم که بالا خره اجازه میدهاونروز به قدرررررری غذای سلف بدمزه بود که به کلم پناه آوردیم
تا اینکه مامان یکی از دوستام دلش برامون سوخت و غذا فرستاد
ولی خوب دیدیم نمیشه از راه دور برامون هی غذا بفرستن اصلا شدنی نیس طی یک حرکت انتحاری رفتیم سراغ سرپرست و گفتیییم باااید اجازه بدید تو آشپزخونه سلف غذا درست کنیمخلاصه دیشب رفتیم ماکارونی درست کردیم با هیییچی هااااا، یعنی با حداقل امکانات
امشبم که جاتون خاااالییه کوکو سبزی پختیم به قطر نیم متررریعنی به جرئت میشه گفت یکی از بزرگترین کوکوهای دنیا شد(چون سرپرسته گیر داده بود زود باشین دیگه مجبور بودیم صرفه جویی کنیم در وقت)
البته با مخلفات...
دقت کنید که از تیکه های کارتن به عنوان وسیله ای برای پیشگیری از سوختگی دست ها استفاده شده
بین 10،11 نفر تقسیم شد که هیییچ تازه با چهارتا نون میخوردیم که سیر شیم
خلاصه میسازیم و میخندیمباز من عقیده ام اینه که یه معلم باید سخت ترین شرایط رو تجربه کنه تا دریای تجربه بشه(هزیون بود)
این روش های خلاقانه و زور کردن ها به آدم خیلی می چسبه
ان شالله همیشه موفق باشین
خخخخ آره خیلی مرسی همچنین
والا این غذاها که من دیدم به قول شما با حداقل امکانات...فک کنم تو هتلای 5استار سرو میشه...پیچیده ترین غذایی که درست کردیم املت بوده که بعد خوردن کم کمش 3روز مریض شدیم
عخیییییآخه دیگه مثلا چند نفر آشپز ماااهر دور هم جمع شدیم خوب
خوبه که دلت خوشه...
چه الکی باشه چه واقعی...
آدم باید همیشه شاد باشه...
ایوووول این درستهخوش اومدی
آهان
پ حسابی بخون
موفق باشی عزیزم
قربونت برم عزیزی
سلام
اپ نکردین؟؟
وضع شما که بدتر از منه.
سلام خوبین؟آره یه مدت درگیر بودمبازم ممنوون از حضورتون ، راستی با افتخار لینک شدین
سلام دریا
خوبی؟
خبری ازت نیست
کجایی؟
سلام مه دخت جان . خوبم عزیزم آخر ترم درگیر درس ها شدم .مرسی که هستی
عجب دنیای شیرینی دارین...خوش بحالتون که دلتون واقعا خوشه....
امیدوارم دنیای شماهم همیشه شیرین باشه
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای!
گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای
گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟
گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای!
گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند
گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.
لاااایک
عجب کوکو سبزی ای بود
ینی این نوعِ دل تنگ شدنت تو حلقم
عصن وبلاگت پر از انرژی های خوبه...دست و بالم بستس و الا میرفتم تو آشپزخونهُ هر چی که دلم میخواستُ دُرُس میکردم
ینی هر وقت با این پستات مواجه میشم ، قند تو دلم آب میشه
خخخ تو فقط درستو بخون خودم درست میکنم میفرستم واست
خیلی ممنونم از نظرتون و اینکه پست جدید کو؟
لطف دارین.والا انقد کااار ریخته سرم از وبلاگ غافل شدم دو سه روزه
وااااااااااااای...اینجارو ببین
عصن بوی غذا توی وبلاگت پخش شده ...ااااااووم چه بوییی
_______
هنگ کردم با این همه پست رنگی رنگیُ خوشمزه
به وقتش حتما میامُ دونه به دونه به دونه پستاتُ میخونم
راستی سلام
خوبی؟
خخخخ عزییییزم سلام مرسی کجای تو دلم برات یه کوچولو شده بووود.خخخ آره یکم غذا مذاش زیاد شده فک کنم نتیجه پرخوری باشه
دوست داشتم منم خابگاه رو تجربه میکردم
این طور که پیداست به شما بسی خوش میگذره
آره خوب به نظر من آدم میتونه تو هر موقعیتی شادی ایجاد کنه دیگه خوابگاه در کنار دوستان که جای خود دارد
جالب بود... دریای تجربه
شرایط سخته ولی بخندید کیفش به همینه
آره
خیلی جالبه من هم چند روز پیش بود ماکارونی درست کردم عجب ماکارونی شد ؛)
نوش جانتون ... تجارب خوبه
ممنون سر زدید :)
جالب هست ولی خطرناک هم هست خب
گوارای وجودتون
آره هم جالبه هم خطرناک منم مخالفم
باز خوابگاه بهتر از پانسیونه
میسازیم
یاد خاطرات خوابگاه و غذاهای بی نهایت خوشمزه اش افتادم، مواظب خودت باش.
خخخ عزیییزم معلومه قشنگ متوجه شدی چی میگم،ممنون خانومی