امروز رفته بودیم خانه ی سالمندان...ناراحتم...
قصه ی غم انگیزیست ....
دیدن مردی که به اندازه کافی برای خودش درآمد کسب کرده ولی ....
برای وارث، خودش رو به آب نه ؛ به آتش میزنه ...آخرتی رو به دنیایی میفروشه،آبی رو به آتشی ...
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم!
با سلااام ... شرمنده که یک مدت نبودم ولی بخدا دلم برای پست های وبلاگتون تنگ شده بود ، احسنت به شما که با سر زدن به خانه سالمندان باهاشون احساس همدردی کردین هرچه داریم از پدر مادرمون داریم واقعأ گناه این پیرمرد ها چی هست که باید گوشه سالمندان باشند آخه چرا؟؟
سلاااام چه عجب خوش اومدین
آره واقعا خیلی نامردیه منم خیلی ناراحت شده بودم
احسنت به شما یکی از عالی ترین کارهایی رو که مورد پسند خداست انجام دادین موفق باشین
مرسی شماهم موفق باشین
واقعال عالی خدا حفظتان کند ...
ان شاالله ...
واقعا کار زیبایی کردید
ممنون به نظر من که وظیفه اسکاش این کارا جز برنامه زندگیمون باشه
به به خانوم پرستار دلم برات تنگیده بود
بـــه بـــاران دل نبـــند . . . .
کـــه هـــر چهـــار فصـــل دیـــوانه ات خــواهـد کـــرد . . .
اگـــــر ببــــــارد ،
از شـــوق ،
و اگــــر نـــبارد ، از دلتنـــگی . . .
صحیییییییح